فروشنده، فیلمی که ارزش بیش از یک بار تماشا را دارد!
به گزارش وبلاگ هیچکس، بالاخره فرصتی دست داد تا فروشنده اصغر فرهادی را ببینم، فیلمی که به دلیل درخشش در کن (ربودن جایزه برترین بازیگر مرد و برترین فیلمنامه نویسی) و نیز جنجال هایی که حتی این روزها هم همچنان بر سر اجازه نمایش اش در بعضی از شهرها وجود دارد، بسیار جلب توجه نموده بودم.
اما مهم تر از آن ما منتظر بودیم ببینیم که این بار فرهادی ما را رو در روی کدام خاتمه باز، یا قضاوت یا سؤال اخلاقی قرار خواهد داد.
اخطار: خواندن این مطلب، داستان فیلم را کم و بیش لو خواهد داد. لطفا آن را بعد از تماشا فیلم بخوانید!
ساختن فیلم بر اساس یک تم، کاری بالقوه خطرناک است. شما عملا یک عامل غافلگیری را ندارید و چون فیلم هایتان از یک جنس است، بیننده همواره ناخودآگاه تمایل پیدا می نماید، آنها را با هم مقایسه بکند و مثلا بگوید فیلم فروشنده از درباره الی بهتر بود، اما از جدایی نادر از سیمین، ضعیف تر!
پیش از تماشا فیلم، هیچ نقدی را نخواندم، چون از لو رفتن داستان فیلم واهمه داشتم و می ترسیدم که این لو رفتن، لذت دریافت ناب و دست اول فیلم را از بین ببرند و حتی برداشتم و دریافتن را دگرگون و منحرف نمایند.
فیلم با یک صحنه عجیب آغاز شد، ساختمانی که به خاطر گودبرداری در کنار آن، می لرزید، پی اش نشست نموده بود و ساکنانش در پی تخلیه آن بودند. یک زن و شوهر جوان با بازی ترانه علیدوستی و شهاب حسینی هم از جمله همین ساکنان هستند. در لحظات خطیر تخلیه ساختمان، ماشین گودبرداری، همچنان به کار خود ادامه می دهد.
خب! این صحنه، به گمانم مقداری یک صحنه تمثیلی خیلی رو از آب درآمده بود و به سادگی می شد آن را به جامعه در حال سقوطی نسبت داد که نمی گردد کاری برایش انجام داد و وقفه و درنگی در کار مسببان این سقوط هم در کار نیست.
مرد این داستان دبیر است و ضمناً به همراه همسرش اهل هنر تئاتر هم هستند و به بازیگری، مشغول. آنها نمایش مشهور مرگ فروشنده آرتور میلر را روی صحنه دارند.
همراه پیش رفتن داستان، ما صحنه هایی از اجرای این نمایش را هم می بینیم و بخشی از دلمشغولی ما این است که ربط بین هر قسمت از داستان اصلی فیلم و بخش کوتاه تئاتر را پیدا کنیم و یا اینکه اصلا دریابیم، چرا فرهادی این نمایش خاص را برگزیده است و چرا این همه در کل فیلم روی آن تأکید نموده است.
به باورم، برای فهم بهتر فیلم شما باید کتاب مرگ فروشنده را بخوانید (دانلود از فیدیبو) یا اینکه نمایش تلویزیونی اش را ببینید(یوتیوب). نمایشی که گرفتاری انسان در چنگ نظام و تمدنی سنگدل، بی اعتنا و وحشت زا که هیچ چیز، جز سود نمی بیند و برای زندگی و توانایی های ذاتی انسان، ارزشی قائل نیست. انسان به مثابه میوه ای است که سرمایه داری عصاره آن را می مکد و وقتی دیگر عصاره ای نداشت، به دور می افکندش، تا وقتی سود می آورد و فروشنده خوبی است، مفید است و بعد باید رهایش کرد.
داستان رفته رفته شکل می گیرد، درمی یابیم که این زوج، زوج آس و پاسی هستند که بعد از دست دادن سرپناهشان، به لطف کارگردان نمایش، آپارتمان محقر دیگری پیدا می نمایند.
اما در ادامه، صحنه کلیدی فیلم شکل می گیرد، زن به تصور اینکه شوهر زنگ آپارتمان را زده، شتاب زده، درها را می گشاید، شخصی وارد می گردد و ما البته بدون اینکه صحنه رو در رویی را ببینیم، درمی یابیم که به زن تعدی شده است و به ناگاه او را با سری خون آلود در بیمارستان می بینیم.
زن، شرح شفافی از حادثه نمی دهد، مرد هم تا به خاتمه از زن جزئیات را نمی پرسد، طوری که ما به صراحت تا خاتمهی فیلم نمی فهمیم که تجاوز به معنی حقوقی کلمه رخ داده است یا یک مزاحمت در حد لمس و درگیری فیزیکی صرف رخ داده است.
در ادامه فیلم متوجه می شویم که آپارتمانی که به این زوج واگذار شده، منزل سابق زنی بدنام بوده است که عادت داشته است، مشتری هایش را به آپارتمان بیاورد.
از همان صحنه تعدی، درمی یابیم که باز حدیث انتقام شخصی، پیگیری قانونی، بخشش، یا اصلا شیوه تعامل زن و مرد، بعد از رخ دادن این ناگواری در میان است و این چیزی بود که ناآگاهان و یا مغرضان صدا و سیمایی، بدون اینکه چیزی از فیلم بدانند، تعبیر به غیرت فروشی در این فیلم نموده بودند و از بعضی فرهادی، سعی می کردند مانع نمایش فیلم بشوند.
اما خودمانیم، داستان انتقام یا بخشش هم، داستانی فرسوده در جامعه و سینمای شده است، بنابراین انتظار داشتیم که فرهادی با شیوه ای نو، این مهم را مطرح کند.
پیگیری مرد و بهت زن ادامه پیدا می نماید. مرد در دو راهی شکایت قانونی یا پیگیری شخصی است و زن همچنان ظاهرا در مرحله شوک است. زن اظهار می نماید که نمی خواهد با شکایت قانونی یک بار دیگر مجبور به شرح جزئیات آن صحنه ناگوار گردد و روح و روانش را بیشتر بیازارد، مرد هم با مقاومتی مختصر، قبول می نماید و خودش آستین بالا می زند.
شوک زن رفته رفته، شکل دیگری به خود می گیرد و شک هایی در ما در مور ماهیت حادثه برمی انگیزد.
در ادامه فیلم با سه مسئله روبرو می شویم:
1- مستأجر قبلی آپارتمان، همان زن بدنام کیست، آیا نقشی در ایجاد حادثه داشته است؟ هیجان زده ما با گذاشتن قطعاتی از پازل، درمی یابیم که این زن، یک غریبه نیست و یک آشناست.
در اینجا فرهادی مثل یک کارگردان فیلم های کارآگاهی و جنایی، ظریف عمل نموده است و ما ظرافت و دقت و تعلیقی در سکانس های، منتهی به این کشف، می شویم که در سینمای ایران کمتر سابقه دارد.
2- انتها به صحنه ای می رسیم که انتظارش را داشتیم، با متجاوز چه باید کرد؟ آیا باید تحویل قانونش داد، شکنجه اش کرد، آبرویش را از او سلب کرد؟ قهرمان مرد داستان تا به خاتمه با خودش کلنجار می رود که چه کند.
اوضاع وقتی دراماتیک می گردد که مردی به عنوان متجاوز معرفی می گردد، هیچ سنخیتی با یک متجاوز خشن تیپیکال ندارد، نه جوان و هیکلی است، نه بی آبرو و هرزه است!
3- فیلم تمام می گردد. این بار دیگر ظاهرا یک خاتمه ناتمام نداریم، قهرمان داستان، تصمیم گرفته که چه کار کند. ما ظاهرا باید به این سؤال پاسخ دهیم که او کار نیکویی نموده است یا نه؟ آیا او می توانسته طوری دیگر عمل کند؟ آیا این بار، همان طور که همسرش قبلا اخطار نموده بود، تصمیم او منجر به جدایی و منفک شدن دست کم روحی اش از همسرش می گردد؟
و اصلا فروشندهی داستان ما، کدام یک بوده است: مرد متجاوز یا قهرمان مرد؟
4- بله! قرار بود با 3 سؤال روبرو شویم، اما آیا سؤال چهارمی را هم می گردد مطرح نمود؟
از دیرباز عادت داشتم که وقتی مقاله ای از ژورنالیست پرآوازه ای بخوانم، با خودم بگویم که اگر خودم می خواستم همان مقاله را بنویسم، چطور می نوشتم اش!
موقعی که فیلم تمام شد، هنوز با یک حیرانی روبرو بودم. آیا فیلم به تمامی همین بود؟ آیا فرهادی یک ناتمامی ظریف و ناپیدا را با زیرکی در فیلم نگنجانیده؟
بنابراین صبح روز بعد، با خودم کلنجار رفتم تا به خودم بقبولانم که چنین چیزی در کار بوده است، یا لااقل اگر خودم فرهادی بودم، این مطلب را در فیلم پنهان می کردم.
چه چیز را؟
این مطلب را که شاید، شاید، متجاوز معرفی شده، واقعا متجاوز نبوده است!
- متجاوزی با آن شدت بیماری قلبی عروقی چطور می توانسته به صورت فیزیولوژیک و عملی متجاوز بوده باشد.
- صحنه تجاوز در حمام رخ داده بود، اما ظاهرا روز بعد قهرمان مرد داستان، لباس زیر یک مرد را کنار تخت زن پیدا می نماید و به دور می افکند.
- مقداری پول، در اتاق پیدا می گردد. پولی که ظاهرا متجاوز به تصور اینکه با زن بدنام همیشگی خواهد بود، کنار گذاشته بود، اما متجاوز داستان، وقتی از او سؤال می گردد که چقدر کنار گذاشته باشد، از پاسخ عاجز می گردد.
عنوان این پست، به شما توصیه می نماید که فیلم را باید بیش یک بار ببینید. راست اش من فیلم را فقط یک بار دیده ام و بنابراین نمی توانم از روی حافظه، به درستی همه شواهد را کنار هم بگذارم. شاید هم تیپ موفقی که فرهادی برای متجاوز درست نموده بود، این دل رحمی یا آرزوی به فنا نرفتن متجاوز را به صورت پارادوکس در من برانگیخته تا حدی که می خواهم شاهدی بر گناهکار نبودنش پیدا کنم. اما خب، به نظرم هیجان انگیز است که چنین آلترناتیوی را هم در نظر بگیریم! در نظر بگیرید که متجاوز به قصد حفاظت از شخصی، همه چیز را به گردن گرفته باشد!
اما در خصوص فیلم، صرف نظر از داستان و جنبه های کارآگاهی اش چه می توان گفت؟
مثل همواره فرهادی خیلی قوی عمل نموده است. داستان را با ظرافت و مهارت پیش می برد و پیداست که فیلمنامه را بسیار پرداخت نموده است و هیچ دیالوگ و صحنه ای در آن، تصادفی درج نشده است.
بازی ترانه علیدوستی و شهاب حسینی بسیار قوی است، اما اجازه بدهید که ما بازی فرید سجادی را هم بستاییم که چیزی کمتر از شهاب حسینی ندارد و توانسته به خوبی حس بهت، شرمندگی، گناه، بیماری و بیچاره بودن را هم القا کند. اگر بازی خوب او نبود و اگر فرهادی نمی توانست به خوبی از او بازی بگیرد، ما اصلا با یک خاتمه بندی خوب روبرو نبودیم.
استفاده فرهادی از صحنه های تئاتر مرگ فروشنده، از یک سو زیباست و از سویی مقداری هم در بعضی از جاهای فیلم، برای بعضی از بیننده های فیلم که آشنایی با این نمایش ندارند، آزاردهنده می گردد.
منبع: یک پزشک